فاطمه عزیزمفاطمه عزیزم، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
حنانه منحنانه من، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

فاطمه و حنانه عزیزم

شب قدر. شب اوج گرفتن تا خدا...

سلام خدای مهربون .ای خدایی که میشه باهات راحت وساده وبی پرده دردو دل کرد .ای خدایی که اگاهی به اسرار دل انسانها خدایا .دوستت دارم دوست داشتنمو قبول کن . خدایا .یارب العالمین تویی رووف و بخشنده. خدایا تویی غفارالذنوب.گناهان ما رو ببخش وخالصمان گردان .... . خدایا دلمو پاک کن منو صفا بده با یاریت. خدایا هدایتم کن تنها برای خودت .ارامشم بده ارامشی جز جز با تو بودن نمی خواهم خدایا تو . دست مهربانت رو سرمون کشیدی و دوتا دختر به ما هدیه دادی خدایا کمکمان کن تا خوب تربیتشان کنیم خدایا خودت هدایتمان کن . خدایا .هیچ بنده ای رو دست خالی از دم درت برنگردون. خدایا اونایی که نینی ندارن دلشونو به زودی شاد کن .خدایا دستهای حاجتمندو. خالی برنگر...
18 تير 1394

امشب شب قدره .شب استجابت دعا..التماس دعای یه مامان...

به نام خدای مهربان   اول هر سخنی سلام.. سلام به روی ماهت فاطمه عزیزم.سلام به روی ماهت حنانه بلا.گلهای مهربونم سلام سلامتی میاره انشاالله همیشه سلامت وسر بلند باشین. مامان عاطی از دیشب یه لحظه  چشم رو هم نزاشته .من وبابایی سحریمونو خوردیم و نمازمونو خوندیم شما دوتا عروسکا با بابایی خوابین ولی من بیدارم و مینویسم . امشب بیست و یکم رمضانه . شب قدره فاطمه عزیزم هر روز بهم میگی مامان منو برا سحری بیدار کن . اکه بیدار نشم روم اب بپاش منم میخوام روزه بگیرم .عزیزم قوربون اون دل پاکت که روسری رو با حجاب کامل سرت میکنی بعضی از شلواراتو بیرون نمیپوشی میگی مامان دیگه دارم بزرگ میشم زشته الهی فدای این احساس بزرگیت برم .ابجی حن...
16 تير 1394

به یادتم همیشه....

سلام.سلام. فاطمه دخملی ناز م . خوبی گلم .تازگی ها احساس لذت میکنم داری یواش یواش بزرگ و بزرگتر میشی .عزیز مامان .نازدونه بابایی خوشحالم از این که خدای مهربون تو رو با یه قلب مهربون  به ما هدیه داد .فاطمه مامان مثل بچه گی ات باهوش وخیلی زرنگ و شلوغی .دخمل گلم از خصوصیات بارزت که همیشه دوسش داریم کنجکاوی تو در مورد هر چی سوال میکنی گل مامانی تازگی ها همش میپرسی سن اسب چقده یا لاکپشت چقد زنگی میکنه ... پشه چقد زنده میمونه وغیره... راستی دخملی گلم اجازه هم که نمیدی فیلم ماه رمضونو ببینیم چون شبکه پویا حسابی سر گرمت میکنه . قراره انشاالله برا فعالیت تابستانی ثبت نامت کنیم .دوست دارم سنگ تموم بزاری واز هوش سرشارت استفاده کنی چو...
5 تير 1394

می گویندهر وقت آب می نوشی بگو یا حسین(ع)، این روزها که اب می بینی ونمی نوشی آرام بگو یا ابوالفضل ع

سلام خدای مهربان .سلام اومدم در خونتو بزنم این بنده حقیر رو قبول کن .خودت دعوتم کردی خودت قبولم کن پاکم کن .منو لایق مهمانیت کن .خدایا دوستت دارم .یا رووف...التماس دعا
29 خرداد 1394

ماجرای بستری شدنت تو بیمارستان...خدایا هیچ کودکی مریض نشه ...

به نام خدای مهربون سلام دختر شیرین زبونم .الان که این خاطره تلخ و شیرینت رو مینویسم . تو فاطمه گلم هر دو خوابین امروز سال 1394/327ساعت یک و ربع از بیمارستان به خونه برگشتیم چراااااا؟ چون مریض شدی اونم ناگهانی... بزار از اول ماجرا رو تعریف کنم .عزیزم چند روز پیش یعنی 22خرداد که میشه جمعه من وبابایی تصمیم گرفتیم بریم یه مسافرت کوتاه مدت .اون روز دیر . تقریبا نزیک هشت بود . اماده شدیم و اول رفتیم روستای پدری من  کنده که داشبلاغ هم بهش میگن .یه روستای سرسبز وزیبا تو دل کوه که اب و هوای فوق العاده با طراوتی داشت که دل ادم زنده میشد . ساعت ده شب رسیدیم . رفتیم خونه بابا بزرگ بابایی که بهش میگیم چاپار بابا یه بابا بزرگ مهربون و دوست ...
28 خرداد 1394

تو یه رحمتی بودی از طرف خدا..

سلام مهربون دخترم . فاطمه جان تو هشت سالت شده .یعنی دیگه داری بزرگ وبزرگتر میشی. یعنی هر روز یه قدم به جلو پیشرفت . عزیزم تو رحمتی از طرف خدایی رحمتی که بعد از پنج سال پیوند منو بابایی شامل حالمون شد. یادمه .قبل از این که به این دنیای خاکی بیای .درست چهار ماه بود که مهمون دلم شده بودی با بابایی تصمیم گرفتیم اسمتو بزاریم . اسمت شد فاطمه . میدونم که اخلاقت هم فاطمه گونه میشه انشااله .گلم اونم یه اسم قشنگ که تموم فرشته ها  به اسم زیبات میبالن . انگار بابایی تازه متولد شده بود. . وقتی فهمیدیم خدا یه دختر ناز وزیبا رو برامون هدیه داده .رفتیم برات کلی خرید کردیم یه سیسمونی کامل . مبارکت باشه گلم. تو هم انشاالله. مبارک ما باشی ....
18 خرداد 1394

به نام خدای مهربون

می نویسم با زیباترین احساس مادرانه ام برای گلهای همیشه بهار زندگیم عکس 3 روزه فرشته دوم زنگیمون حنانه این عکس معصومت رو موقعی گرفتیم که خاله نگارت تو رو حموم کرده بود لالا کردی .ای قوبون اون چهره پاکت بشم . که خیلی اروم نازی الانشم . خیلی مهربونی . مامان فدات ...
14 خرداد 1394

حنانه خانوم مامان

به نام خدای مهربون امشب اولین شبه که مینویسم برای دخترای گلم . از روزهای شیرین وزیبای کودکیتون .فاطمه عزیزم حنانه عزیزم . گلهای خوشبو دوستتون دارم من این وبلاگ رو از ته دل مادرانه ام مینویسم و تقدیم به دل پاک ومعصومتون ..... دلم برات بگه .جیگر مامان تو این عکس پنج ماهته.. حنانه جونم چهار ماهه بودی غلط میخوردی از شش ماهگیت راحت چهار دست و پا راه میرفتی خودت برای اولین با نشستی چجوری؟ یه روز دایی کیوانت اومده بود خونه ما نشسته بودیم تلوزیون تماشا میکردیم .تو ی عروسکم هم داشتی چهاردست وپا میرفتی که عقب عقب برگشتی نشستی. یه لحظه هممون خوشحال شدیم .از هشت ماهگی راحت مامان وبابا میگفتی. از ده ماهگیت هم ابجی فاطمتو (اجی) صدا میکردی .ا...
7 خرداد 1394

عکس اولین فرشته نازم

نازنینم قوربون اون چشمای نازت برم .فاطمه عزیزم هم خودت خوشگلی هم اسمت. دختر باهوش و وشلوغ اما خیلی مهربونی مامانی فدات ... این عکس خوشگلت رو تو پارک محله گرفتیم با هم رفته بودیم .داشتی دوچرخه سواری میکردی. تو این عکس چهار سالته .عزیزم دوستت دارم... ...
6 خرداد 1394